معنی سرخی روبرتو

حل جدول

سرخی روبرتو

از بازیکنان تیم بارسلونا


روبرتو پریرا

از بازیکنان تیم یوونتوس


روبرتو بنینی

برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 1998 میلادی


سرخی افق، سرخی غروب

شفق

لغت نامه دهخدا

سرخی

سرخی. [س ُ] (حامص) ترجمه ٔ حُمْره. (از آنندراج). سرخ بودن. رنگ سرخ داشتن:
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفرگون پوشش او خود سپید.
رودکی.
چو غرواشه ریشی بسرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.
لبیبی.
تیزی شمشیر دینی سبزی باغ امید
قوت بازوی عدلی سرخی روی امان.
فرخی.
کاولین روز بر سپیدی حال
سرخی جامه را گرفت بفال.
نظامی.
|| (اِ) خون: آن مردی است که او را از کام و دهان سرخی میرود و زنی که او را از بواسیر سرخی میرود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). این دختر را علتی هست که در ایام عذر ده پانزده من سرخی از وی برود و او عظیم ضعیف شود. (چهارمقاله). || غازه که زنان با آن روی رنگین کنند:
سرخی آرایشی نوآئین است
گوهر سرخ را بها زین است.
نظامی.
|| مرکبی سرخ که بدان نویسند: همگی را منشی الممالک به سرخی و آب طلا بدین موجب... که حکم جهانمطاع شد مینویسد. (تذکرهالملوک چ 2 ص 24). و طغرای آب طلا و سرخی، مختص قلم منشی الممالک. (تذکرهالملوک چ 2 ص 25).
- سرخی وا شدن، منفعل و محجوب شدن. (آنندراج):
در چمن رنگی برنگی از رخت گلها شدند
غنچه هادیدند آن لب را و سرخی وا شدند.
طالع.


گل سرخی

گل سرخی. [گ ُ س ُ] (ص نسبی مرکب) به رنگ گل سرخ. به رنگ سوری. منقوش به نقوش گل سرخی.

گل سرخی. [گ ُ س ُ] (ص نسبی مرکب) نام قسمی از تراش الماس که با آن تراش رأس الماس به شکل هرم و دارای سطوح مثلث میگردد.


چاه سرخی

چاه سرخی. [س ُ] (اِخ) از متعلقات تون یا طبس است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).


مسجد سرخی

مسجد سرخی. [م َ ج ِ دِ س ُ](اِخ) از مساجد عهد شاه عباس اول صفوی در اصفهان. رجوع به اصفهان در ردیف خود شود.


چشمه سرخی

چشمه سرخی. [چ َ م َ س ُ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 70 هزارگزی شمال کرمان و 2 هزارگزی باختر راه فرعی راور به چترود واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


کوهمره سرخی

کوهمره سرخی. [م َرْرِ س ُ] (اِخ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز است و حدود و مشخصات آن: از شمال به رودخانه ٔ قره آغاج، از مغرب به کوه سرخ و رودخانه ٔ قره آغاج، از جنوب به ارتفاعات فراشبند و از باختر به تنگ شیب، ارتفاعات کتل پیرزن، کوه جروق و دهستان جره متصل می شود. منطقه ای کوهستانی است و در جنوب باختری بخش واقع است. هوایی معتدل و نسبتاً سرد دارد. محصولاتش عبارت است از: غلات، برنج، حبوبات، میوه و لبنیات. این دهستان از 36 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است وبالغ بر 9000 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قریه ٔ شکفت است و آبادیهای مهم آن عبارت است از: موسقان، رومقان، آب سرد، خرک، پراشکفت، کراج، دارنجان لر، چنارفاریاب، رچی و میگلی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرخی

شفق‌گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرخی

‎ سرخ بودن، (اسم) رنگ سرخ، شهاب صاعقه.


گل سرخی

(صفت) برنگ گل سرخ برنگ گل سوری، منقوش بنقوش گل سرخ، قسمی از تراش الماس که با آن تراش راس الماس بشکل هرم و دارای سطوح مثلث میگردد. جمع: گل سرخیان. یا گل سرخیان جمع گل سرخی. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که شامل همه گونه های گل سرخ میشود و بعلاوه گیاهانی از قبیل تمشک و توت فرنگی و آلو و گوجه و زردآلو و هلو و گیلاس و آلبالو و سیب و گلابی و به و ازگیل و زالزالک در این تیره جای میگیرند. گلهای گیاهان این تیره همه دارای 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و پرچمهای بسیار است (در مورد گل سرخ چون گونه های پیوندی و تربیت شده بر اثر پرورش حاصل کرده اند غالبا تعداد گلبرگها زیاد میشود و در هرد حال ضریبی از پنج است) .

گویش مازندرانی

سرخ سرخی

به سرخی گراییدن

معادل ابجد

سرخی روبرتو

1684

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری